جدول جو
جدول جو

معنی کلاس داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

کلاس داشتن
وجود فئةٍ
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به عربی
کلاس داشتن
Classiness
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کلاس داشتن
élégance
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کلاس داشتن
優雅
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
کلاس داشتن
elegantie
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به هلندی
کلاس داشتن
Eleganz
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به آلمانی
کلاس داشتن
elegancja
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به لهستانی
کلاس داشتن
элегантность
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به روسی
کلاس داشتن
елегантність
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کلاس داشتن
elegancia
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کلاس داشتن
eleganza
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کلاس داشتن
गरिमा
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به هندی
کلاس داشتن
zarafet
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کلاس داشتن
keanggunan
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کلاس داشتن
우아함
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به کره ای
کلاس داشتن
אלגנטיות
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به عبری
کلاس داشتن
优雅
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به چینی
کلاس داشتن
شان
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به اردو
کلاس داشتن
সৌন্দর্য
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به بنگالی
کلاس داشتن
ความสง่างาม
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به تایلندی
کلاس داشتن
elegância
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کلاس داشتن
uzuri
تصویری از کلاس داشتن
تصویر کلاس داشتن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاس داشتن
تصویر پاس داشتن
مراقب بودن، نگهبانی کردن، پاسداری کردن، رعایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کار داشتن
تصویر کار داشتن
دارای شغل و کار بودن، مشغول کار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپاس داشتن
تصویر سپاس داشتن
شکر نعمت به جا آوردن، ممنون بودن
منت داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ / فِ اَ تَ)
ترسیدن. هراسیدن:
از این بگذری سفله آن را شناس
که از پاک یزدان ندارد هراس.
فردوسی.
که دارند روز و شب از بس هراس
به هر کوه دیده، به هر دیر پاس.
اسدی.
نه نه کارم ز فلک نیک بد است
من هراس از بتری خواهم داشت.
خاقانی.
چنین گفت مرد حقایق شناس
از این هم که گفتی ندارم هراس.
سعدی.
عمل گر دهی مرد منعم شناس
که مفلس ندارد ز سلطان هراس.
سعدی.
گرش پای بوسی نداردت پاس
ورش خاک پاشی ندارد هراس.
سعدی.
رجوع به هراس شود
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ)
ساقی گری کردن. جام داری کردن: غازان عرضه داشت که اگر فرمان شود بروم و پدر را کاسه دارم. اباقاخان پسندیده است و او را یک خیگ شراب خاص فرمود. (تاریخ مبارک غازانی ص 9). رجوع به کاسه گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ دَ تُ رَتَ)
ممنون بودن. شکر داشتن. تشکر. شکر. شکران. (منتهی الارب) :
ز کردار هر کس که دارم سپاس
بگویم به یزدان نیکی شناس.
فردوسی.
گفت سپاس دارم در وقت بازگشت ودر ساعت بیرون آمد. (تاریخ بیهقی). عبداﷲ گفت سپاس دارم. (تاریخ بیهقی).
بهر نیکیش دار سیصد سپاس
هم اندک دهش زو فراوان شناس.
اسدی.
ز تو تا بوم زنده دارم سپاس
که من با خرد یارم و حقشناس.
اسدی.
ای بارخدای کردگارم
من فضل ترا سپاس دارم.
ناصرخسرو.
گفتم سپاس دارم و گویم چو بنگرم
نیکو به چشم عقل خطیر اندر آسمان.
سوزنی.
گرم بر جان نهی رنجی بدل دارم سپاس ای دل
ورم بر دل نهی داغی بجان هم زین قیاس ای جان.
سوزنی.
ببندگی و غلامی گرت قبول کنند
سپاس دار که فضلی بود کبیر از دوست.
سعدی.
سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ کَ دَ)
کوشش و جهد داشتن. میل شدید داشتن. در جستجو و طلب بودن:
دل ز کافر نعمتی دارد تلاش وصل یار
ورنه چندین بوسه در پیغام او پیچیده است.
صائب (از آنندراج).
به این طالع سست دارم تلاشی
که دل را به آن طره محکم ببندم.
ظهوری (ایضاً).
تلاش معنی باریک دارد هرکه استاد است
که این جا صید لاغر بیشتر مطلوب صیاد است.
محمد سعید اشرف یکتا (ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کار داشتن
تصویر کار داشتن
مشغول کاری بودن
فرهنگ لغت هوشیار
پاسبانی کردن نگاهبانی کردن پاییدن نگاهداشتن محافظت کردن حفظ حراست پاسیدن، رعایت کردن مراعات کردن ملاحظه کردن ادب کردن، مراقبت کردن نوبت نگاهداشتن رصد کردن، جستجو کردن تفتیش کردن، یا خود را پاس داشتن، خود را محافظت کردن تحرس احتراس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هراس داشتن
تصویر هراس داشتن
ترسیدن هراس داشتن: (چنین گفت مردحقایق شناس ازاین هم که گفتی نداریم هراس) (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپاس داشتن
تصویر سپاس داشتن
تشکر، ممنون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاس داشتن
تصویر پاس داشتن
رعایت کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
شکر کردن، شکرگزار بودن، سپاسدار بودن، منت پذیربودن، شاکر بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد